فسقل بچه

بدون عنوان

- منو دوست داري ؟  فسقل بچه : اوهوم  - چقدر ؟  فسقل بچه : كوچونو! ( كوچولو)  خانه پيرزنو دوست دارم ( خاله پيرزنو دوست دارم !!!)
10 آبان 1393

بدون عنوان

خدا را شكر فسقل بچه هديه زياد گرفته ، هر لباس يا كفش يا جورابي را كه بخواهد بپوشد برايش مي گويم كه اين را چه كسي خريده . امشب يك لباس تنش كردم و گفتم اين را بابا علي از چين خريده ، توي تختش نشسته بودو بابايش توي اتاق ديگر خواب بود. لباس را نگاه كرد و گفت : بابا عني تو خريدي ؟ دستت درد نكنه ! 
10 آبان 1393

بدون عنوان

مي گويد مي خواهم درس بخوانم ، مي خواهد بنشيند پشت ميز كامپيوتر و من قرار است برايش عسلي را بگذارم به جاي صندلي . مي گويم : به چيزي دست نزني ! مي گويد : بابا عني ناياعه ( ناراحت ) شه اخم مي كنه!
8 آبان 1393

خوش امدي

چند روز پيش توي اتاق خواب خانه پدري بوديم كه پدرم كه رفته بود زباله دم در بگذارد در خانه را باز كردو آمد تو. فسقل بچه صداي در هال را كه شنيد گفت: عه ! بابا ميتي خوش اومدي !
3 آبان 1393

خوش امدي

چند روز پيش توي اتاق خواب خانه پدري بوديم كه پدرم كه رفته بود زباله دم در بگذارد در خانه را باز كردو آمد تو. فسقل بچه صداي در هال را كه شنيد گفت: عه ! بابا ميتي خوش اومدي !
3 آبان 1393

بدون عنوان

ديشب دست من را گرفته و مي كشد و مي گويد : آبجي ! آبجي ! پدربزرگش مي گويد : مگر آدم به مادرش مي گويد آبجي ؟ در اين لحظه كوه اعتماد به نفس درونم به ناگاه فوران مي كند : " مادر كه جوان باشد ، بچه با خواهر بزرگش اشتباه مي گيرد "!!!!!!!!! پانوشت ١) كلمه ابجي اصلا در ادبيات خانواده ما استفاده نمي شود ! شايد خيليييييي وقت پيش يكي دوبار به شوخي به زهرا گفته باشم . پانوشت ٢) مادربزرگم همسن من بود داشت براي مادرم جشن تكليف مي گرفت، يك بچه چهارساله ديگر هم داشت . مادرم  همسن من بود پسرش كلاس اول بود يك دختر پنج ساله هم داشت . من الان يك بچه نوزده ماهه دارم و يك عالمه اعتماد به نفس !!!!!!
1 آبان 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقل بچه می باشد